به نظرم خیلی زشته یه دانشجو یا کلن تو هر سنی به شخصی وابسته باشه ولو اون شخص دوستت باشه=|

یه جورایی مث اینه که همش تو #ک,و,ن اونی=)))

+به به امروزم نتیجه این عدم وابستگیو به خوبی دیدم و بسی لذت بردم=))

+ من قبلن گاهی وابسته می شدم و نمی تونستم به اون شخص نه بگم ولی مدتیه دارم رو این نه گفتنه کار می کنم=)))


خیلی وقته که دارم این حسو از خودم پنهان می کنم ولی اره من دچار روزمرگی شدم=)

۲۴ ساعته انلاینم. از اینستا به تلگرام به بلاگفا=| درسم که نمی خونم=| از کار خونه هم جدیدن ظرف شامو می شورم=| 

هی ازین استوری به اون استوری در اینستا ازین پست بلاگفا به اون پست.

حتا حوصله غر زدن اینکه چرا گوشی ندارمو ندارم=||

نداشتن بعضی چیزا در اون لحظه ای که میخوام دلمو میزنه=| مث همین گوشی=|

کمبود یه گوشی جدید و خوب به شدت داره اذیتم می کنه=||

 


نمی دونم فک نکنم دلم برا چیزی تنگ شده باشه

نه اون مدرسه و ادمایی که حس خوبی از بودنشون نداشتم

نه اون یکی مدرسه که یه جور دیگه جوش اذیتم می کرد

نه برای معلمی از اونموقع ها

نه دوران کنکور و معلمای تستش

نه ازمونای جمعه

نه مشاورای فلانش

فقط می دونم که دلم تنگ نیست دیگه =||


خودم باید بگردم ببینم چه کارایی انجام بدم. هدفم چیه! چی میخوام از زندگیم. خودم باید خودمو از راکد بودن نجات بدم. نباید بذارم این اب راکد گند بزنه. باید با کار های کوچیک شروع کنم. شاید باید مدل نوشتن تو بولت ژورنالو عوض کنم. باید واقع بین باشم. باید پخته تر بشم. باید امان از این باید ها. امان از تنبلی و اهمال کاری. امان از طبقه اول هرم مازلو. امان از مهارت های نداشته. مثل تایپ ۱۰ انگشتی با کامپیوتر یا با گوشی مثلا که نیمکره هام نمیتونه تعادل در استفاده از
شبکه ای فیلم الان داره مستند ثریا قاسمی رو نشون میده. حس می کنم همیشه این ثریا قاسمی در طول زندگیش از جوانی تا پیری قیافه اش تغییر نکرده انگار از همون اول قیافه اش مسن بوده. همون مادر بزرگ توی فیلم ها انگار اصلا جوون و دافی نبوده به اصطلاح بر خلاف خدا بیامرز مادرش!
تو اون بازه یه هفته ای یه کاری انجام میدادم که بابتش هم پول گرفتم. حس خوبی هم اون روزا داشتم. الان دارم با خودم میگم هدفام چیه؟ اولا میخوام ساعات خوابمو تنظیم کنم اما برای صبح زود بیدار شدن انگیزه و هدفی ندارم. بعدش نه حس کتاب خوندن و فیلم دیدن میاد سراغم نه پادکست گوش دادن. نه دیگه ایتم ها بهم حس خوبی میده نه چیز دیگه ای. کار خونه ام اصلا انجام نمیدم. یه جا تو اینستا خوندم میگفت اگر همه کارای خونه رو مادرتون انجام میده شما در این خشونت و ظلم که همه
دلم میخواد یه دکلته شاینی مشکی بخرم. بعد به این فکر می کنم که حالا تو این کرونا و تو این اوضاع نامعلوم این دکلته چرا اومد تو سرم اخه!:/ ولی چقد جذاب میشه همین با کت جذابم !*-* نه دلم واسش ذوق رفت! +میگن تا سه روز اینا صبر کنید وقتی میخواید چیزی ب اگر عطش از بین رفت یعنی اون چیز مورد نیازتون نبوده! منم صبر می کنم:)))
تقریبا یه هفته نرفتم بهش سر بزنم و خوشحالم! بازم فریزش کردم تا به هدفام برسم چون اینجوری بهتره چون خوشحال ترم .چون ذهنم آرومتره. الان دارم با گوگل ویس تایپ می کنم و خیلی اپشن خوبیه!:))) الانم که رفتم بهش سر بزنم دیگه حوصله شو نداشتم ! کارای زیادی دارم که باید تو دنیای واقعی بهشون سروسامون بدم. فردا باید اسکراب پرتقالمو بزنم. جدیدا یه عادت جدید به روتینم اضافه کردم و اونم مراقبت از پوسته.
ده روزه صرف انجام کاری بودم. کاری که خودم دلم نمیخواست اون تایم انجام بدم. ولی خب دیگه شد. باید این وسط تحقیق استاد هم می فرستادم. کلا تایم کمی واسه انجام اون کار داشتم! ولی تونستم تمومش کنم بالاخره و الان منتظر اولین دستمزد کارم هستم. نمیدونم گرفتن اولین دستمزد چه حسی داره. ولی فهمیدم کار کردن سخته و به طبع اون پول در اوردن. الانم تایمم خالیه و باید تمام کار هایی که دلم میخواد انجام بدمو تو بولت ژورنالم بنویسم! تابستونم تازه اغاز شد به عبارتی:))
حرف زدیم با هم. سبک شدم. سبک شد. کاش همیشه این جرئتو به خودم بدم که حرف بزنم. چرا از پس زده شدن می ترسم باید بهش غلبه کنم. حس می کنم قدرت تحلیلم بالا رفته و همه تحلیل هام درست از اب بر اومده. یه جورایی انگار تموم فنونی که استاد بهمون میگفت رو به عمل در اوردم. از خودم راضیم:)))

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دانلود رایگان مقاله10 3D Boy سایت روستای فرخزاد آپ موزیک دانلود آهنگ جدید همه چی موجوده فناوری اطلاعات و ارتباطات معرفی کانال های تلگرام شاهرود خرید انواع ضایعات آهن و قراضه در مشهد اصفهان تهران هنرستان قلنبر افراد فنی کار